ذلیل کردن. خوار و حقیر کردن. (ناظم الاطباء). - بخاک راه نشاندن، خوار و پست کردن: مرا و سرو چمن را بخاک راه نشاند زمانه تا قصب زرکش قبای تو بست. حافظ. - بخاک و خون نشاندن، زخم زدن و به خاک افکندن دشمن را چندانکه خونش بخاک بریزد و او در آن خاک بنشیند یا بغلطد. -
ذلیل کردن. خوار و حقیر کردن. (ناظم الاطباء). - بخاک راه نشاندن، خوار و پست کردن: مرا و سرو چمن را بخاک راه نشاند زمانه تا قصب زرکش قبای تو بست. حافظ. - بخاک و خون نشاندن، زخم زدن و به خاک افکندن دشمن را چندانکه خونش بخاک بریزد و او در آن خاک بنشیند یا بغلطد. -
که تاک نشاند. تاک نشاننده. رزبان. کشاورز تاک. کشت کننده رز: بودم آن روز من از طایفۀ دردکشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان. جامی (دیوان چ هاشم رضی ص 591). رجوع به تاک شود
که تاک نشاند. تاک نشاننده. رزبان. کشاورز تاک. کشت کننده رز: بودم آن روز من از طایفۀ دردکشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان. جامی (دیوان چ هاشم رضی ص 591). رجوع به تاک شود